مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت های نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن ، و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن
و گوش دادن به
صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟
و در کدام بهار
درنگ خواهد کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
شراب باید خورد
و در جوانی یک سایه راه باید رفت
اخرین دیدگاه ها
"گوش دادن به صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟" ینی من مرده ی این فانتزیاتم علی...
بند کفشت هم خودت باز کن...
شعر سهرابه
اون موقع ها موبایل نداشته آهنگ گوش بده باهاش خوب