فاصله ها...
مــــولاےخوبمـ ...
این روزها که همچون باد میگذرد،هر لحظـہ اش نبودنت را به رخ دلــــ♥ـــمـ میکشد...
دلــــ♥ــــمـ بین نبــودن و بـودنت ســــرگردان است...
نیستے و نمے بینمت،هستے و حست میکنم...حست میکنم...
هر سہ شنبـہ در توسل هاےدلتنگے...
هر جمعـہ در ندبـہ های فراق...هر روز..هر لحظــہ..
سخت است مولا...سخت است این که تو باشے همین اطراف و من محروم باشم از تو...از دیدنت..از شنیدن صدایت و...
خستــہ ام...خستــہ از هر روز دویـــــدن ها و نرسیــدن ها...
خستـہ از غرق شدن در روزمرگـــے ها...و ترس از غفلت از شما...
خستـہ از شهرے خاکسترے کـہ باید "خواهے نشوے همرنگ،رسواے جماعت شوے و خواهے نشوے رسوا،همرنگ جماعت!"
این قانون اینجاست...
آقـــــاے من...
گاهے حس وصلہ اے ناجـــــور را دارم...
مےترسم از "جــــور" شدن با این دیار ...این دیارِ بے تو....
مولاے نازنینم...مهربانم!
دلـــــــ♥ـــــمـ گرفتــہ از اینجا....
.
.
دلــــــ♥ــــمـ فقط تـــو را میخواهد...........فقط تو را.......