من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقی ست میمانم
من از اینجا چه میخواهم نمیدانم!
امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست،
من اینجا باز دراین دشت خشک و تشنه می رانم.
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل برمی افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید سرود فتح می خوانم
و می دانم تو روزی باز خواهی گشت...
اخرین دیدگاه ها
این شعر رو شهریار خیلی قشنگ خونده،گوش کنید حتماً...