• متن پست
    • پروردگارا، ای برپادارنده ی کاخ مجلل هستی، و ای فیاض مطلق و نقاش چیره دست و صورت گر بی نیاز، و ای روان کننده ی چشمه سار اندیشه و الهامات از جویبار ماده و صورت های آن، نظارت درونی خود را از تموجات و اهتزازات درونی ما برمدار و توجیه و رهبری جریانات روانی ما را به دست با کفایت خداوندی خود بدار و مگذار که عصیان و طغیان گری های مغزی ما دردهای دیگری به بدبختی های بشری بیفزاید.
      ...
      کردگارا، ما بشر امروزی آن سوداگران سرمایه از دست رفته ای هستیم، که برای گریز از احساس طعم تلخ پوچی حیات، با آهن و پولاد به راز و نیاز می پردازیم و دروازه ورود به صحنه حیات را که اسافل اعضا نامیده میشود به بازی میگیریم و سرخوشیم که آزادی، آن پدیده ی عالی روح را شکوفان ساخته ایم!
      موقعی که به آشکارترین تناقض حیات خود متوجه میشویم که بازی با دروازه ورودی حیات آزاد است و برای هیچ انسانی کارت ورود به زندگی لازم نیست.
      ...
      بلی همین احساس تناقض است که جوانان ما را طغیانگر و مواجهه با خلا محض و میانسالان و کهنسالان ما را به درد بی درمان نمیدانم و بمن چه مبتلا میسازد و درخشندگی حیات بخش هستی را میگیرد و با آب و تاب بیشتری به سطور کتاب های کامو و کافکا منتقل میسازد.


      اینها رو علامه جعفری در دیباچه ی «تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی» شان نوشتند. منم کامو و کافکا رو با لذت خوندم و می خونم البته؛ ولی این دیباچه روخیلی دوست داشتم.
  • اخرین دیدگاه ها
  • جزئیات
    • تاریخ ارسال : 2014/04/02 - 13:53
      در گروه :
      آدرس پست : لینک مستقیم

      طول تصویر : 240x
      عرض تصویر : 203px,
      حجم : 8KB
      دریافت : download (2).jpg ·