بچه ها یه سوال!
دوست من یه پسر عمو داره ! که یکم بیشتر از یکم بچه ی شیطون و اینایی بوده! در کل آدم خیلی درستی نیست و توی دور و بریا که اسمش و می یارن به نیکی ازش یاد نمی شه !
حالا تصمیم به ازدواج با دختری از یک شهر غریب کرده که اون روحش از این ماجراها با خبر نیست!
دوست محترمه ما اصرار داره که بره به خانم نامبرده یه چیزایی بگه که گوشی دسش بیاد چه خبره!
اما من مانعش شدم! گفتم شاید پسره عوض شده و این بار می خواد واقعا یک زندگی تشکیل بده ! نه اینکه باز کسی دیگر رو سر کار بذاره و این حرفا!
به نظرتون کار من اشتباه بود یا درست؟!
بچه ها یه سوال!
دوست من یه پسر عمو داره ! که یکم بیشتر از یکم بچه ی شیطون و اینایی بوده! در کل آدم خیلی درستی نیست و توی دور و بریا که اسمش و می یارن به نیکی ازش یاد نمی شه !
حالا تصمیم به ازدواج با دختری از یک شهر غریب کرده که اون روحش از این ماجراها با خبر نیست!
دوست محترمه ما اصرار داره که بره به خانم نامبرده یه چیزایی بگه که گوشی دسش بیاد چه خبره!
اما من مانعش شدم! گفتم شاید پسره عوض شده و این بار می خواد واقعا یک زندگی تشکیل بده ! نه اینکه باز کسی دیگر رو سر کار بذاره و این حرفا!
به نظرتون کار من اشتباه بود یا درست؟!