یافتن پست: #درخت

فرزان
فرزان
√ دانلود دکلمه زیبای “حرمت نگه دار دلم”
از زنده یاد حسین پناهی
---------------------
گلم دلم حرمت نگه دار که این اشک ها خون بهای عمر رفته من است
میراث من نه به قید قرعه نه به حکم عرف
یکجا سند زدم همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون
کتیبه خوان خطوط قبایل دور
این سرگذشت کودکیست که به سر انگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده است…
هر شب گرسنه میخوابید
چند و چرا نمیشناخت دل.. [ادامه متن . . .]
√ دانلود دکلمه زیبای “حرمت نگه دار دلم”
از زنده یاد حسین پناهی
---------------------
گلم دلم حرمت نگه دار که این اشک ها خون بهای عمر رفته من است
میراث من نه به قید قرعه نه به حکم عرف
یکجا سند زدم همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون
کتیبه خوان خطوط قبایل دور
این سرگذشت کودکیست که به سر انگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده است…
هر شب گرسنه میخوابید
چند و چرا نمیشناخت دلش
گرسنگی شرط بقا بود به آیین قبیله مهربانش
پس گریه کن مرا به طراوت
به دلی که میگریست بر اسب باژگون کتاب دروغ تاریخش
و آواز میخواند ریاضیات را در سمفونی با شکوه جدول ضرب با همکلاسیها

دودو تا چهار دا

چار چارتا …
در یازده سالگی پا به دنیای شگفت کفش نهاد
با سر تراشیده و کتی بلند که از سر زانوانش میگذشت
با بوی کنده ی بد سوز و نفت و عرق های کهنه
آری

دلم گلم این اشک ها خون بهای عمر رفته من است
میراث من
حکایت آدمی که جادوی کتاب مست و مسحورش کرده است
تا بدانم و بدانم و بدانم …
به وار وا نهاده ام مهر مادریم را
و گهواره ام را به تمامی
و سیاه شد در فراموشی سگ سفید امنیتم
و کبوترانم را از یاد بردم
و میرفتم و میرفتم و میرفتم
تا بدانم تا بدانم تا بدانم
از صفحه ای به صفحه ای
از چهره ای به چهره ای

از روزی به روزی
از شهری به شهری
زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم می کردند
سند زده ام یکجا همه را به حرمت چشمان تو
مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون…
که می ترکاند یکی یکی حفره های ریه هایم را
تا شمارش معکوس آغاز شده باشد بر این مقصود بی مقصد…
از کلامی به کلامی
و یکی یکی مردم بر این مقصود بی مقصد
کفایت میکرد مرا حرمت آویشن
مرا مهتاب
مرا لبخند و آویشن حرمت چشمان تو بود
نبود؟
پس دل گره زدم به زریح اندیشه ای که آویشن را می سرود…
مسیح به جلجتا بر صلیب نمی شد
و تیر باران نمی شد لورکا در گراندا در شبهای سبز کاج ها و مهتاب
آری یکی یکی میمردم به بیداری

از صفحه ای به صفحه ای
تا دل گره بزنم به زریح هر اندیشه ای که آویشن را می سرود
پس رسوب کرده ام با جیب های پر از سنگ به ته رود خانه اوز همراه با ویرجینیا ولف
تا بار دیگر مرده باشم بر این مقصود بی مقصد

حرمت نگه دار دلم گلم
اشک هایی را که خون بهای عمر رفته ام بود
داد خود به بیداد گاه خود آورده ام
همین…
نه نه

به کفر من نترس
نترس
کافر نمی شوم هرگز
زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم
انسان و بی تضاد
خمره های منقوش در حجره های میراث
عرفان لایت با طعم نعنا
شک دارم به ترانه ای که زندانی و زندانبان همزمان زمزمه میکنند
پس ادامه می دهم سر گذشت مردی را که هیچ کس نبود

با این همه تویی اگر نمیبود
که اینطور اگر نمی بود
جهان قادر به حفظ تعادل خود نبود…
چون آن درخت که زیر باران ایستاده
نگاهش گم
چون آن کلاغ
چون آن خانه

چون آن سایه
ما گلچین تقدیرو تصادفیم
استوای بود و نبود
به روزگار طوفان و موج و نور و رنگ
در اشکال گرفتار آمدم


دیدگاه · 1392/10/22 - 20:1 ·
4
Ameri
Ameri
جملات جا آفتاده

- یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد
- یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
- یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد
- یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند
- یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند
- یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند
- یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند
- یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد
- یك خنده میتواند افسردگی را محو كند
- یك امید ر.. [ادامه متن . . .]
جملات جا آفتاده

- یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد
- یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
- یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد
- یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند
- یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند
- یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند
- یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند
- یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد
- یك خنده میتواند افسردگی را محو كند
- یك امید روحیه را بالا می برد
- یك دست دادن نگرانی شما را مشخص میكند
- یك سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد
- یك قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد


images
دیدگاه · 1392/09/27 - 17:12 ·
5
Ameri
Ameri
یه جمله بنویس
هر چی که دوست داری بنویس
یه جمله بنویس
هر چی که دوست داری بنویس


takhte_gach.jpg
Ameri
Ameri
زمستان / مهدی اخوان ثالث

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوس.. [ادامه متن . . .]
زمستان / مهدی اخوان ثالث

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان
نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهروماه
.
.
زمستان است......


5.jpg
medico
medico
یه جوری زندگی کن که تو دنیای خودت باشی

به جای آدمی دیگه فقط جای خودت باشی

خدا روت وا کنه درها رو وقتی پشت در باشی

خودش راه نجاتت باشه وقتی تو خطر باشی


کسی که با خدا باشه تموم عمر بی کس نیست

برای زندگی کردن به دنیا امدن بس نیست

یجوری زندگی کن که بگن اهل پرهیزی

که امروز آخرین روز واسه جبران هر چیزی

♫♫♫♫♫♫

درخت باغی افتادن برگشم زیباست [ادامه متن . . .]
یه جوری زندگی کن که تو دنیای خودت باشی

به جای آدمی دیگه فقط جای خودت باشی

خدا روت وا کنه درها رو وقتی پشت در باشی

خودش راه نجاتت باشه وقتی تو خطر باشی


کسی که با خدا باشه تموم عمر بی کس نیست

برای زندگی کردن به دنیا امدن بس نیست

یجوری زندگی کن که بگن اهل پرهیزی

که امروز آخرین روز واسه جبران هر چیزی

♫♫♫♫♫♫

درخت باغی افتادن برگشم زیباست

پخش اختصاصی رسانه پاپ موزیک

کسی که زندگیش زیباست حتما مرگشم زیباست

درخت کاغذی از ریزش یک برگ میترسه

کسی که گیر دنیاش همش از مرگ میترسه

کسی که با خدا باشه تموم. عمر بی کس نیست

برای زندگی کردن به دنیا امدن بس نیست

یجوری زندگی کن که بگن اهل پرهیزی

که امروز آخرین روز واسه جبران هر چیزی

{-166-}



Pouya Bayati - Jobran.jpg
دیدگاه · 1392/09/11 - 17:12 ·
9
medico
medico
عشق و دیوانگی!!!



روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.

مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند

دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.

و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.
[ادامه متن . . .]
عشق و دیوانگی!!!



روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.

مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند

دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.

و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن ....یک...دو...سه...چهار...

همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛

خیانت داخل انبوهی از زباله

اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛

هوس به مرکز زمین رفت؛

دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛

طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.

و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.

در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.

نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.

اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیراتنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.

دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.

او از یافتن عشق ناامید شده بود.

حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است.

دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف شد .

عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.

شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.


او کور شده بود.

دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمان کنم.»

عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.»


و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست.


دیدگاه · 1392/09/8 - 17:11 ·
5
Ameri
Ameri
جای مردان سیاست بنشانید درخت
که هوا تازه شود ...
به خدا ایمان آرید ،
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو ؛
صندلی داد که رویش بنشینیم
وبه آواز قمر گوش دهیم ،
به خدایی که سماور را
از عدم تا لب ایوان آورد ،
و به پیچک فرمود :
«نرده را زیبا کن!»
جای مردان سیاست بنشانید درخت
که هوا تازه شود ...
به خدا ایمان آرید ،
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو ؛
صندلی داد که رویش بنشینیم
وبه آواز قمر گوش دهیم ،
به خدایی که سماور را
از عدم تا لب ایوان آورد ،
و به پیچک فرمود :
«نرده را زیبا کن!»


[لینک]
Sohrab.jpg
Princess
Princess
رویش درخت صنوبر در بدن یک مرد روس:

یک مرد جوان روس که قرار بود با تشخیص سرطان ریه تحت عمل جراحی قرار بگیرد، پزشکان را شگفت زده کرد.

آرتیوم سیدورکین ۲۸ ساله که در جمهوری اودمورتیا در حوالی مرکز روسیه زندگی می کند ، از مدتها پیش احساس درد در سینه داشت و به تدریج سرفه های خلط دار خونی هم پیدا کرده بود. بعد از انجام رادیو گرافی، پزشکان مرکز انکولوژی(سرطان شناسی ) تقریبا مطمئن بودند که آرتیوم مبتلا به نوعی از سرطان در حال رشد است و بهتر است هرچه زودتر.. [ادامه متن . . .]
رویش درخت صنوبر در بدن یک مرد روس:

یک مرد جوان روس که قرار بود با تشخیص سرطان ریه تحت عمل جراحی قرار بگیرد، پزشکان را شگفت زده کرد.

آرتیوم سیدورکین ۲۸ ساله که در جمهوری اودمورتیا در حوالی مرکز روسیه زندگی می کند ، از مدتها پیش احساس درد در سینه داشت و به تدریج سرفه های خلط دار خونی هم پیدا کرده بود. بعد از انجام رادیو گرافی، پزشکان مرکز انکولوژی(سرطان شناسی ) تقریبا مطمئن بودند که آرتیوم مبتلا به نوعی از سرطان در حال رشد است و بهتر است هرچه زودتر تحت عمل جراحی قرار گیرد. در حالیکه آنچه که در حال رشد بوده یک جوانه درخت صنوبر بوده است.

هنگام عمل جراحی ، تیم پزشکی تصمیم گرفتند ابتدا برش کوچکی در ناحیه ایجاد کرده و نمونه (بیوپسی) بافت مشکوک را برای بررسی نوع عارضه به آزمایشگاه بفرستند ، بعد از انجام برش بود که پزشکان با صحنه عجیبی روبرو شدند.

دکتر ولادیمیر کاماشف معاون بیمارستان اودمورتیا و سرپرست تیم جراحی، می گوید:«ناگهان احساس کردم دچار توهم شده ام!» او سپس ادامه می دهد:«من به دستیارم گفتم بیا و یک نگاهی به اینجا بینداز، انگار ما اینجا یک درخت صنوبر داریم!» دستیار وی بعدا اقرار میکند که در آن لحظه فکر کرده است، دکتر تحت تاثیر فشار کاری دیوانه شده است!

طول شاخه صنوبر حدود ۵ سانتی متر بود. احتمالا دانه آن در اثر تنفس داخل ریه آرتیوم شده و بدن آرتیوم نتوانسته آن را دفع یا جذب کند و صنوبر با استفاده از محیط گرم و مرطوب ریه آرتیوم رشد کرده و به تدریج سبب بروز علائم درد و خلط خونی شده است.

خود آرتیوم این موضوع را اصلا جالب نمی داند . او میگوید:«راستش را بخواهید، من اصلا در این مدت احساس نمی کردم یک جسم خارجی در بدن خود حمل میکنم یا حتی احساس نمی کردم که چیزی در حال رشد کردن است، فقط میتوان بگویم آن خیلی درد ایجاد میکرد.»


spurce-lung.jpg
medico
medico
گاهی ممکن است از جایی، از موقعی، از کسی، رد شوی و تکه ای از تو به گوشه اش گیر کند و کنده شود. وقتی کمی از تو جایی جا ماند، کم می شوی! بدون آنکه خودت بخواهی قسمتی از تو دیگر همراهت نیست و یک جایی بیدار ایستاده و از خاطراتت مراقبت می کند.

گاهی تکه ای از تو جا می ماند لا به لای نگاهش، پشت میز گوشه کافه ی همیشگی، زیر یک درخت در انتهای باغ، توی یک کوچه، یک آسانسور ، تو جدا می شوی و تکه ای از تو جا می ماند، بدون آنکه خودت جا بمانی.

آنوقت یک روزی می رسد که.. [ادامه متن . . .]
گاهی ممکن است از جایی، از موقعی، از کسی، رد شوی و تکه ای از تو به گوشه اش گیر کند و کنده شود. وقتی کمی از تو جایی جا ماند، کم می شوی! بدون آنکه خودت بخواهی قسمتی از تو دیگر همراهت نیست و یک جایی بیدار ایستاده و از خاطراتت مراقبت می کند.

گاهی تکه ای از تو جا می ماند لا به لای نگاهش، پشت میز گوشه کافه ی همیشگی، زیر یک درخت در انتهای باغ، توی یک کوچه، یک آسانسور ، تو جدا می شوی و تکه ای از تو جا می ماند، بدون آنکه خودت جا بمانی.

آنوقت یک روزی می رسد که خودت را جمع می کنی، تکه تکه ات را سرهم می کنی و می روی و جای دیگری پهن می شوی. اما یک شب که حواست نیست، صدایی می شنوی، چیزی می بینی، از جایی رد می شوی، که یادت می افتد هنوز یک تکه ات، همان تکه ات، جایی ایستاده و از خاطراتت مراقبت می کند… هنوز یک تکهء لعنتی ات جایی جا مانده است.
{-75-}


Ameri
Ameri
و خزان آغاز شد..
با این همه چشم انداز الهام بخش پاییزی چه کنیم
یکی از فصل های مورد علاقه من برای عکاسی از کودکان است. سیب های سرخی که برای چیده شدن خودنمایــی می کنند و درختانی که مانند شعله های آتش در باد زبانــه می کشند...
و خزان آغاز شد..
با این همه چشم انداز الهام بخش پاییزی چه کنیم
یکی از فصل های مورد علاقه من برای عکاسی از کودکان است. سیب های سرخی که برای چیده شدن خودنمایــی می کنند و درختانی که مانند شعله های آتش در باد زبانــه می کشند...


[لینک]
header.png
دیدگاه · 1392/07/10 - 13:10 ·
4
pejman
pejman
گواوا چیست؟
درخچه ای همیشه سبز از خانواده میتراسه که برگهای متقابل دراز و بیضی شکل دارد.گل های آن سفید و معطر هستند و در بهمن واسفند به گل می نشیند.از نظر ترکیبات شیمیایی،میوه گیاه گواوا دارای انواع ترپنوئیدها،اسانس،روغن فرار و ... است.در 100گرم از این میوه موادی مثل آب 82 درصد،پروتئین 0.7 درصد،چربی 0.6 درصد،هیدرات کربن11 درصد،کلسیم،آهن،فسفر،سدیم،پتاسیم،انواع ویتامین های A،ایبوفلاوین و ویتامین ث وجود دارد.از تمام قسمت های این گیاه مثل میوه های جوان و نارس آن به عنوان .. [ادامه متن . . .]
گواوا چیست؟
درخچه ای همیشه سبز از خانواده میتراسه که برگهای متقابل دراز و بیضی شکل دارد.گل های آن سفید و معطر هستند و در بهمن واسفند به گل می نشیند.از نظر ترکیبات شیمیایی،میوه گیاه گواوا دارای انواع ترپنوئیدها،اسانس،روغن فرار و ... است.در 100گرم از این میوه موادی مثل آب 82 درصد،پروتئین 0.7 درصد،چربی 0.6 درصد،هیدرات کربن11 درصد،کلسیم،آهن،فسفر،سدیم،پتاسیم،انواع ویتامین های A،ایبوفلاوین و ویتامین ث وجود دارد.از تمام قسمت های این گیاه مثل میوه های جوان و نارس آن به عنوان داروی ضد اسهال استفاده می شود.جوشانده پوست خشک درخچه برای معالجه درد معده خورده می شود و در استعمال خارجی برای ناراحتی های پوستی و زخم ها کاربرد دارد.
از برگهای گیاه به عنوان آنتی بیوتیک خفیف در مقابل استافیلوکک ها استفاده می شود.از برگ این درخت درست مثل برگ چای استفاده می شود و آب فشرده ی میوه آن برای دیابت مفید است.میوه رسیده و خشک آن برای معالجه اسهال خونی مصرف می شود.میوه آن نرم کننده سینه بوده و برای عفونت های حاد گلو به عنوان آرام کننده استفاده میشود


medico
medico
بعد از غذا گیلاس نخورید!
به دلیل اینکه باعث هضم سریع غذا می شود توصیه می شود بعد از غذا خورده نشود.
این میوه در موارد دارویی به عنوان یک گیاه قابض برای رفع خشکی حلق و ریه مفید است.
در پزشکی سنتی از گیلاس برای ناراحتی های کلیه و کیسه صفرا و نقرس استفاده می شود.
گیلاس گیاهی ضد باکتری است که برای جلوگیری از فساد دندان بکار می رود؛عصاره گیلاس تا 89 درصد فعالیت آنزیم های عامل تشکیل پلاک دندان را متوقف می کند.
به علت مزایای فراوانی این میوه برای بدن و.. [ادامه متن . . .]
بعد از غذا گیلاس نخورید!
به دلیل اینکه باعث هضم سریع غذا می شود توصیه می شود بعد از غذا خورده نشود.
این میوه در موارد دارویی به عنوان یک گیاه قابض برای رفع خشکی حلق و ریه مفید است.
در پزشکی سنتی از گیلاس برای ناراحتی های کلیه و کیسه صفرا و نقرس استفاده می شود.
گیلاس گیاهی ضد باکتری است که برای جلوگیری از فساد دندان بکار می رود؛عصاره گیلاس تا 89 درصد فعالیت آنزیم های عامل تشکیل پلاک دندان را متوقف می کند.
به علت مزایای فراوانی این میوه برای بدن و پایین بودن میزان قند موجود در آن بیماران دیابتی نیز از این میوه می توانند استفاده کنند.
ویتامین A,C فولیک اسید، پتاسیم، منیزیم، کلسیم از جمله ویتامین های مفید در این میوه هستند.
درخت گیلاس از دو نوع ترش و شیرین است که نوع شیرین آن را گیلاس و نوع ترش آن را آلبالو می گوییم.


th
دیدگاه · 1392/04/9 - 11:6 ·
3
mona
mona
همه میپرسند:
چیست زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید؟
رویاین آبی آرام بلند که تو را میبرد اینگونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بیحاصل موج؟
چیست در خنده ی جام؟
که تو چندین ساعت,مات و مبهوت به آن می نگری؟
نه به ابر,نه به آب ,نه به برگ,نه به این آبی آرام بلند
نه به این آتش سوزنده ک لغزیده به جام
نه به خلوت خاموش کبوترها
من به این جمله ن.. [ادامه متن . . .]
همه میپرسند:
چیست زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید؟
رویاین آبی آرام بلند که تو را میبرد اینگونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بیحاصل موج؟
چیست در خنده ی جام؟
که تو چندین ساعت,مات و مبهوت به آن می نگری؟
نه به ابر,نه به آب ,نه به برگ,نه به این آبی آرام بلند
نه به این آتش سوزنده ک لغزیده به جام
نه به خلوت خاموش کبوترها
من به این جمله نمی اندیشم!
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقصعطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نفس پاییزه هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل
همه را میشنوم,میبینم,من به این جمله نمی اندیشم!
به تو می اندیشم!
ای سراپا همه خوبی! تک وتنها به تو می اندیشم!
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان,با من تنها,تو بمان...
جای مهتاب, به تاریکی شبها تو بتاب!
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
اینک این من, که به پای تو درافتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان ,با من تنها تو بمان
در رگ ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
....آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!
فریدون مشیری


mona
mona
بعضی وقتا که دیگه خیلی خیلی توی بخش بیکاریم من مشهدی بازی درمیارمو میرم ی تخت خالی که استتاره و هیچکی حواسش نیس پیدا کنم تا استراحت کنم ب قول بچه ها جیم میشم:-D اما هر ده دقیقه که بگذره یکی یکی سرو.کله بچه ها پیدا میشه...مونا جون اینجا چیکا میکنی؟
-آخ یکم برو انورتر منم دیشب اصن نخابیدم
-به به چه جای خوبی آقا جا بدین منم بشینم...
حالا با این مساله تازه داشتم کنار میوم.. [ادامه متن . . .]
بعضی وقتا که دیگه خیلی خیلی توی بخش بیکاریم من مشهدی بازی درمیارمو میرم ی تخت خالی که استتاره و هیچکی حواسش نیس پیدا کنم تا استراحت کنم ب قول بچه ها جیم میشم:-D اما هر ده دقیقه که بگذره یکی یکی سرو.کله بچه ها پیدا میشه...مونا جون اینجا چیکا میکنی؟
-آخ یکم برو انورتر منم دیشب اصن نخابیدم
-به به چه جای خوبی آقا جا بدین منم بشینم...
حالا با این مساله تازه داشتم کنار میومدم که...بیمارستان ب این بزرگی یه گوشه کاملا استتار یه درخت توت پیدا کرده بودم که شاخه هاش بیشتر نزدیک زمین بود تی تایم ها میرفتم اونجا با اینکه توت دوس ندارم خیلی, دونه دونه از درخت میچیدمو..آخ چه خلوت دلچسبی بود...کم کم یکی دوتا دیگه بچه ها اومدنو...امروز کل بچه ها دور درخت بودن! پسرا ترم هشتی هم اومدن واسه خانوما توت تکوندن اونا هم دست و هوراااا:-D ما هم ب سرعت از این صحنه شرم آور دور شدیم:-D
الان دیگه حس میکنم تحت تعقیبم:-D یا باید دیگه فک کنم از ادکلنم استفاده نکنم:-D
اصن تو بیمارستان همش حس میکنی زیر نظری شما این حس و تجربه کردید؟


امیرحسین
امیرحسین
افتاد بیست و پنجمین برگم از درخت
درختی به پهنای آسمان وشاخه هایی از جنس خدا
چیزی نمی گذرد انگار ازبودنم کنار خاک
وهمین کافی است برای زردشدن, تنهاشدن, زشت شدن
وبا هرفرود, من دلتنگ تر می شوم
دلتنگ روزی که همه ام سرشاخه بود
و در سبزی احساس پاک بودن
نه در حوضچه اندیشه یا مرداب بی تفاوتی
که در زر زیبای وجودش غرق بودم
آنجا بود که دیدم
آبی دریا را , زلال رودهارا , اختران وخورشید را
والبته شفاف آبگینه انسان را
[ادامه متن . . .]
افتاد بیست و پنجمین برگم از درخت
درختی به پهنای آسمان وشاخه هایی از جنس خدا
چیزی نمی گذرد انگار ازبودنم کنار خاک
وهمین کافی است برای زردشدن, تنهاشدن, زشت شدن
وبا هرفرود, من دلتنگ تر می شوم
دلتنگ روزی که همه ام سرشاخه بود
و در سبزی احساس پاک بودن
نه در حوضچه اندیشه یا مرداب بی تفاوتی
که در زر زیبای وجودش غرق بودم
آنجا بود که دیدم
آبی دریا را , زلال رودهارا , اختران وخورشید را
والبته شفاف آبگینه انسان را
وچه زیباست لحظه صفر
لحظه شیرین عشق
لحظه ای آکنده از پاک بودن , لحظه صفر بودن
وچه خوب بود که خوب بود وبدی نبود
واگر با من بود می بریدم لحظه خلقت را
تا در ان لحظه صفر همنوای نفس فرشته گان پاک بمانم...{-21-}


صفحات: ابتدا 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ