یافتن پست: #دوستان

mis solnaz
mis solnaz
خشایار تولدت مبارك
هر كس به نوبه خودش به خشيار كه فعاله يك ژيام تبريك بدهد
خشایار تولدت مبارك
هر كس به نوبه خودش به خشيار كه فعاله يك ژيام تبريك بدهد


Mahmood Esmaili
Mahmood Esmaili
آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود
هم بحر پرگوهر شود هم شوره چون گوهر شود
هم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شود
گر چشم و جان عاشقان چون ابر طوفان بار شد
اما دل اندر ابر تن چون برق‌ها رخشان شود
دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان
زیرا که آن مه بیشتر در ابرها پنهان شود
ای شاد و خندان ساعتی کان ابرها گرینده شد
یا رب خجسته حالتی کان برق‌ها خندان شود
زان صد هزاران قطره‌ها یک قطره نا.. [ادامه متن . . .]
آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود
هم بحر پرگوهر شود هم شوره چون گوهر شود
هم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شود
گر چشم و جان عاشقان چون ابر طوفان بار شد
اما دل اندر ابر تن چون برق‌ها رخشان شود
دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان
زیرا که آن مه بیشتر در ابرها پنهان شود
ای شاد و خندان ساعتی کان ابرها گرینده شد
یا رب خجسته حالتی کان برق‌ها خندان شود
زان صد هزاران قطره‌ها یک قطره ناید بر زمین
ور زانک آید بر زمین جمله جهان ویران شود
جمله جهان ویران شود وز عشق هر ویرانه‌ای
با نوح هم کشتی شود پس محرم طوفان شود
طوفان اگر ساکن بدی گردان نبودی آسمان
زان موج بیرون از جهت این شش جهت جنبان شود
ای مانده زیر شش جهت هم غم بخور هم غم مخور
کان دانه‌ها زیر زمین یک روز نخلستان شود
از خاک روزی سر کند آن بیخ شاخ تر کند
شاخی دو سه گر خشک شد باقیش آبستان شود
وان خشک چون آتش شود آتش چو جان هم خوش شود
آن این نباشد این شود این آن نباشد آن شود
چیزی دهانم را ببست یعنی کنار بام و مست
هر چه تو زان حیران شوی آن چیز از او حیران شود.

سال نو به تمامی عزیزان فیس طب مبارک باد


nooroz-921.jpg
3 دیدگاه · 1394/01/1 - 12:3 ·
5
mis solnaz
mis solnaz
سلام دوستان عزیزم.

چندوقت پیش به مسائلی فکر می کردم که برایم جالب بودند. شما هم بخوانید لطفن:

1ـ سال 1377 خواهرم را به خاطر داشتن شلوار لی دانشگاه راه ندادند، در حالی که مانتویش بلند بود و چادر هم داشت و مثل اغلب دختران آن دوره کمی سیبیل هم داشت و مانتویش هم اپل داشت، اما سال 1393...

2ـ سال 1377 مردم دستگاه ویدئو را لای پتو قایم می کردند و جا به جا می کردند و نوار ویدئو هم که پیدا نمیشد اما سال 1393...

3ـ سال 1377 مردم به ی.. [ادامه متن . . .]
سلام دوستان عزیزم.

چندوقت پیش به مسائلی فکر می کردم که برایم جالب بودند. شما هم بخوانید لطفن:

1ـ سال 1377 خواهرم را به خاطر داشتن شلوار لی دانشگاه راه ندادند، در حالی که مانتویش بلند بود و چادر هم داشت و مثل اغلب دختران آن دوره کمی سیبیل هم داشت و مانتویش هم اپل داشت، اما سال 1393...

2ـ سال 1377 مردم دستگاه ویدئو را لای پتو قایم می کردند و جا به جا می کردند و نوار ویدئو هم که پیدا نمیشد اما سال 1393...

3ـ سال 1377 مردم به یک زن مانتویی چپ چپ نگاه می کردند و سال 1393...

4ـ یک عده چندسال پیش به روی پشت بام مردم می رفتند و ماهواره ها را پرت می کردند پایین اما سال 1393...

5ـ سال 1377 دختر و پسر با ترس و لرز بیرون با هم قرار می گذاشتند و سال 1393...

6ـ سال 1377 آهنگ هایی که از تلویزیون پخش می شدند این ها بودند: گل می روید ز باغ گل می روید و غیره و سال 1393...

7ـ سال 1393 فیسبوک را فیلتر می کنند اما سال 1403...

8ـ سال 1393 نمایشگاه حجاب برگزار می شود اما سال 1403...

9ـ سال 1393 بانوان را به استادیوم ها راه نمی دهند و سال 1403...

پس دوستان! لطفن کمی منطقی کار کنید...


mehrdad
mehrdad
با سلام سالی سرشار از موفقیت وسربلندی را برای تمامی دوستان ارزومندم
ارادتمند:مهرداد جلالی
با سلام سالی سرشار از موفقیت وسربلندی را برای تمامی دوستان ارزومندم
ارادتمند:مهرداد جلالی


neda.y
neda.y
دوستان گل پرستاری
دوستان جان کسی اینجا طرحی هست؟
یه چندتا سوال دارم توروخدا هرکی میدونه بگه مخصوصا سوال آخر
سازمان طرح کجاست آیا همون سازمان پرستاری خودمونه آدرس لطفا؟
من کد طرحم رو از دانشگاه گرفتم منتها نمیدونم باید چیکار کنم اول برم سازمان طرح بعد برم بیمارستان یا اول برم بیمارستان بعد برم سازمان طرح؟
و یه سوال دیگه بیمارستان دکتر شریعتی خوبه واسه طرح ؟
کلا یه توضیح از این پروسه طرح بدید ؟
یه سوال دیگه قول میدم آخریش باشه اگه بخوا.. [ادامه متن . . .]
دوستان گل پرستاری
دوستان جان کسی اینجا طرحی هست؟
یه چندتا سوال دارم توروخدا هرکی میدونه بگه مخصوصا سوال آخر
سازمان طرح کجاست آیا همون سازمان پرستاری خودمونه آدرس لطفا؟
من کد طرحم رو از دانشگاه گرفتم منتها نمیدونم باید چیکار کنم اول برم سازمان طرح بعد برم بیمارستان یا اول برم بیمارستان بعد برم سازمان طرح؟
و یه سوال دیگه بیمارستان دکتر شریعتی خوبه واسه طرح ؟
کلا یه توضیح از این پروسه طرح بدید ؟
یه سوال دیگه قول میدم آخریش باشه اگه بخوام واسه ادامه تحصیل برم کانادا باید اول طرحم رو بگذرونم یا نه و اگه بخوام اونجا موندگار بشم بازم باید طرح پرستاری رو برم؟

سپاس


2 دیدگاه · 1393/12/19 - 1:3 ·
1
dorsa
dorsa
سلااام
علوم پايه هم داديم به خير و خوشي
از امروز فيزيوپات شدم{-35-}

دوستان،برا فيزيوپاتي ،جزوه خوندن خوبه؟كتاب خوبه؟كتاب خلاصه؟
سلااام
علوم پايه هم داديم به خير و خوشي
از امروز فيزيوپات شدم{-35-}

دوستان،برا فيزيوپاتي ،جزوه خوندن خوبه؟كتاب خوبه؟كتاب خلاصه؟


5 دیدگاه · 1393/12/17 - 0:3 ·
6
dorsa
dorsa
سلااام دوستان
١٤ام علوم پايه دارم
با اينكه خيلي شنيدم سخت نيست ولي خيلي استرس گرفتم!
٢٠روز از پايان امتحانمون بيشتر فرصت برا خوندن نداشتم
دعا كنيد كلييي{-35-}
سلااام دوستان
١٤ام علوم پايه دارم
با اينكه خيلي شنيدم سخت نيست ولي خيلي استرس گرفتم!
٢٠روز از پايان امتحانمون بيشتر فرصت برا خوندن نداشتم
دعا كنيد كلييي{-35-}


7 دیدگاه · 1393/12/5 - 21:2 ·
8
mis solnaz
mis solnaz
با سلام خدمت تمام دوستان گرامي
سالروز ولادت با سعادت حضرت زينب را به تمامي سما عزيزان و روز پرستار را به تمامي پرستاران تبريك عرض مي كنم
با سلام خدمت تمام دوستان گرامي
سالروز ولادت با سعادت حضرت زينب را به تمامي سما عزيزان و روز پرستار را به تمامي پرستاران تبريك عرض مي كنم


1 دیدگاه · 1393/12/5 - 12:2 ·
6
ghazal
ghazal
مناجات عشق
علی جان،آنگاه که درگاه بی منتهای دلم را به روی آستان پاک و معصومت می گشایم،خود را اسیر عشق امیری می بینم که جز وی را نمی توان مخاطب عشق خود قرار داد.
آری،از امیری سخن می گویم که بی مدد او،کارمان به انتها نمی رسد،و اگر رسد در لنگیدن یک جای کار شکی نیست!
معشوقم،هر چه زمانه می گذرد خود را بیشتر محتاج عشق پاک و بی آلایش تو و خاندان مطهرت می بینم،در روزگاری هستیم که به سادگی همه دل می بازند اما جز سراب بی انتهایی که مرداب گناه در.. [ادامه متن . . .]
مناجات عشق
علی جان،آنگاه که درگاه بی منتهای دلم را به روی آستان پاک و معصومت می گشایم،خود را اسیر عشق امیری می بینم که جز وی را نمی توان مخاطب عشق خود قرار داد.
آری،از امیری سخن می گویم که بی مدد او،کارمان به انتها نمی رسد،و اگر رسد در لنگیدن یک جای کار شکی نیست!
معشوقم،هر چه زمانه می گذرد خود را بیشتر محتاج عشق پاک و بی آلایش تو و خاندان مطهرت می بینم،در روزگاری هستیم که به سادگی همه دل می بازند اما جز سراب بی انتهایی که مرداب گناه در جای جای جاده ی به ظاهر زیبایش سایه افکنده چیزی انتظارمان را نمی کشد! و جوانانی که از گوهر پاک شیعی تو بودند،مسیر عشق را به بیراهه می روند.
محبوبم،روزگار غریبیست، زمانی است که خوب و بد را به سختی می شناسیم و رنگ و لعاب زندگی دنیوی طوری ما را به خود آلوده که معنای عشق حقیقی را درنمی یابیم.
ای همراه بهترین لحظات حیاتم،آنگاه که بی مدد تو تاب راه رفتن را ندارم و با یا علی مدد گفتن و استعانت از حضرت حق،گام در جاده ی حقیقت و شرف می گذارم،عشق حقیقی را در جاده ای می یابم که علی(ع) راهبر و خداوند سایه گستر آن می باشد.
آری،دوستان عزیزم،همه ی ما در مقابل دو مسیر در زندگی قرار می گیریم،ای کاش که راهبر و مخاطب خاص خود را به درستی برگزینیم که در میان آدمیان خاص تر از خاندان محمد(ص) نخواهیم یافت،و چه بهتر که علی(ع)هدایت گر و خداوند سایه گستر جاده ی عشقمان باشد.
آمین
نویسنده:غزل سامی


1 دیدگاه · 1393/11/26 - 0:2 ·
7
hamidreza
hamidreza
برای شفای مادرم دعا کنید.
برای شفای مادرم دعا کنید.


yasnik
yasnik
روزی که ممکن بود به هدر برود
روزی که ممکن بود به هدر برود

یورگن یولدا دانشجوی دانشگاه کپنهاک، در یکی از تعطیلات تابستانی به عنوان راهنمای تور مشغول به کار شد.
از آنجا که مشتاقانه و بیش از دستمزدش کار می کرد، بعضی از بازدیدکنندگان اهل شیکاگو از او دعوت کردند تا از امریکا دیدن کند. دیدار از مناظر واشنگتن دی.سی در مسیر شیکاگو هم جزء برنامه ی سفر او بود. وقتی به واشنگتن رسید، در هتل ویلارد اتاقی گرفت، البته هزینه ی آن قبلاً پرداخت شده بود. شاد و سرحال بو.. [ادامه متن . . .]
روزی که ممکن بود به هدر برود
روزی که ممکن بود به هدر برود

یورگن یولدا دانشجوی دانشگاه کپنهاک، در یکی از تعطیلات تابستانی به عنوان راهنمای تور مشغول به کار شد.
از آنجا که مشتاقانه و بیش از دستمزدش کار می کرد، بعضی از بازدیدکنندگان اهل شیکاگو از او دعوت کردند تا از امریکا دیدن کند. دیدار از مناظر واشنگتن دی.سی در مسیر شیکاگو هم جزء برنامه ی سفر او بود. وقتی به واشنگتن رسید، در هتل ویلارد اتاقی گرفت، البته هزینه ی آن قبلاً پرداخت شده بود. شاد و سرحال بود. در یک جیب، بلیط شیکاگو، در جیب دیگر کیفی حاوی پاسپورت و پول.

ناگهان فاجعه ای رخ داد. وقتی می خواست بخوابد متوجه شد کیف پولش گم شده است. با عجله به پذیرش هتل رفت. مدیر هتل به او گفت: «هر کاری که بتوانیم می کنیم.» ولی صبح روز بعد هنوز کیف پیدا نشده بود. یورگن کمتر از دو دلار داشت. تنها، در کشوری غریب، نمی دانست چه باید بکند. با دوستانش در شیکاگو تماس بگیرد و به آن ها خبر دهد؟ به سفارت دانمارک برود و بگوید پاسپورت خود را گم کرده است؟ در دفتر پلیس منتظر بماند تا خبری شود؟

ناگهان گفت: نه، هیچ کدام از این کارها را نمی کنم. می روم و واشنگتن را می بینم. من که دیگر هرگز به اینجا نخواهم آمد. روز خوبی را در این پایتخت بزرگ می گذرانم. در ضمن بلیط شیکاگو را هم دارم. آن جا به قدر کافی وقت دارم که مشکل پول و پاسپورت خود را حل کنم. اگر حالا واشنگتن را نگردم، دیگر هیچ وقت نمی توانم این جا را ببینم... اکنون وقت شاد بودن است. من همان کسی هستم که دیروز قبل از گم کردن کیفم بودم. آن موقع خوشحال بودم. اکنون نیز باید خوشحال باشم. فقط به خاطر اینکه امریکا هستم و این فرصت برایم پیش آمده که تعطیلات خوبی در این شهر بزرگ داشته باشم. وقتم را با ناراحتی بی مورد به خاطر چیزی که گم کرده ام، تلف نمی کنم.

بعد، پیاده راه افتاد. کاخ سفید و عمارت کنگره ی امریکا را دید. از موزه ی بزرگ امریکا دیدن کرد و به بالای بنای یادبود واشنگتن رفت. نتوانست آرلینگتون و جاهای دیگری که می خواست ببیند، ولی در عوض بقیه ی جاها را کامل دید و برای اینکه جلوی گرسنگی اش را بگیرد کمی شیرینی و بادام زمینی خرید و خورد.

او وقتی به دانمارک برگشت، بهترین بخش مسافرتش به امریکا، همان روزی بود که پیاده واشنگتن را گشته بود. روزی که اگر راز انجام کارها را به کار نمی بست، از دستش می رفت. زیرا واقعیت جمله ی «همین حالا انجام بده!» را دریافته بود. می دانست که باید اکنون را غنیمت شمارد، پیش از آنکه تبدیل به "دیروز، می توانستم..." بشود.

سرانجام، پنج روز بعد از آن روز پرحادثه، پلیس واشنگتن کیف و پاسپورت او را پیدا کرد و برایش فرستاد.

برگرفته از کتاب:

موفقیت نامحدود در 22 روز؛ هیل، ناپلئون - استون، کلمنت؛ برگردان هدی ممدوح؛ تهران: مؤسسه فرهنگی هنری نقش سیمرغ 1388


hamidreza
hamidreza
دوستان برای مادرم دعا کنید.
دوستان برای مادرم دعا کنید.


hamidreza
hamidreza
گرگ باش! ،
مغرور! ،
بر شب پادشاهی کن...
میخوای خنجر بزنی از روبه رو بزن...
مثل گرگ تعصب داشته باش ، مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن...
مثل گرگ رو در رو حق بگیر...
به مانند گرگ باش...
دوستانت را لیس بزن ، دشمنانت را گاز بگیر...
گرگ باش دشمن را بدر...
در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش...
آنها با پارس کردن های بیهوده زنده اند...
گرگ باش...
بی اعتماد باش...
بی اعتنا...
همیشه با گله اما تنها...
گرگ باش! ،
مغرور! ،
بر شب پادشاهی کن...
میخوای خنجر بزنی از روبه رو بزن...
مثل گرگ تعصب داشته باش ، مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن...
مثل گرگ رو در رو حق بگیر...
به مانند گرگ باش...
دوستانت را لیس بزن ، دشمنانت را گاز بگیر...
گرگ باش دشمن را بدر...
در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش...
آنها با پارس کردن های بیهوده زنده اند...
گرگ باش...
بی اعتماد باش...
بی اعتنا...
همیشه با گله اما تنها...


mahsa
mahsa
سلام دوستان من تازه عضو شدم .{-35-}
سلام دوستان من تازه عضو شدم .{-35-}


mis solnaz
mis solnaz
در غروب عطش ‏آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست، وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم‏های تازه عوض شده پیچید، و آن‏گاه که خیمه ‏ها در رقص شعله‏ ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند.

دشمن به جشن و سرور ایستاد و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه‏ های آراسته، به انتظار کاروانی نشستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته ‏ترین دل و تاول زده ‏ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده می‏ آمد. ولی، چهل روز گذشت... [ادامه متن . . .]
در غروب عطش ‏آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست، وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم‏های تازه عوض شده پیچید، و آن‏گاه که خیمه ‏ها در رقص شعله‏ ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند.

دشمن به جشن و سرور ایستاد و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه‏ های آراسته، به انتظار کاروانی نشستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته ‏ترین دل و تاول زده ‏ترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده می‏ آمد. ولی، چهل روز گذشت. حقیقت، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه، از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهیدان، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه ترین غروب، در گمنام‏ترین زمین و در عطشناک‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ‏های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز است که یزیدیان، جز رسوایی ندیده ‏اند و جز پتک استخوان‏ کوب، فریادی نشنیده ‏اند.
اربعین است
اربعین است. کاروان به مقصد می‏رسد. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل روییدن. هنگام میثاق است و دوباره پیمان بستن. به راستی کدامین‏ سر، سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی‏ سوار را زین خواهد کرد. اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله گودال ایستاده و دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار، چونان نخل‏های بارور، سربرآورده است. به راستی، کدامین یاور، به همنوایی و همراهی برمی‏خیزد؟
زیارت اربعین علامت مؤمنان
روز بیستم ماه صفر، روز اربعین و به فرموده شیخ مفید و شیخ طوسی، روز بازگشت اهل حرم حسینی از شام به مدینه است. نیز در این روز، جابر بن عبداللّه‏ انصاری، نخستین زائر امام حسین علیه‏السلام به دیدار ایشان شتافت و به کربلا رفت. زیارت اباعبداللّه‏ الحسین علیه‏ السلام در این روز مستحب است و به فرموده امام حسن عسگری علیه‏السلام ، یکی از پنج علامت مؤمنان شمرده می‏شود. مرحوم شیخ طوسی، در کتاب تهیب و مصباح خود، زیارت ویژه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه‏السلام نقل کرده است که در اینجا به توضیح بندهایی از آن زیارت والا، می‏پردازیم.
درسی برای حسین ‏شناسی
مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه‏ خامنه ‏ای، زیارت اربعین را، «یکی از بهترین زیارات» می‏دانند و یکی از بزرگان نیز در مورد این زیارت سترگ چنین می‏نویسد: «برای معرفی سیدالشهداء، هیچ متنی بهتر از زیارت‏نامه‏ ها نیست. جامع‏ترین متن حسین‏ شناسی، همین زیارت اربعین است. با این زیارت، اهداف سیدالشهداء، دشمنان سیدالشهداء و دوستان سیدالشهداء را می‏توان شناخت. زیارت و زیارت‏نامه‏ ها کانون معرفت اهل‏بیت علیهم‏ السلام هستند».
نگاهی کلی به زیارت
زیارت اربعین، همچون زیارت عاشورا و زیارت وارث، از مضامین انسان‏ ساز و پرمحتوایی برخوردار است. در بخش‏های گوناگون این زیارت والا، ضمن شهادت به بزرگی حضر


دیدگاه · 1393/09/22 - 18:12 ·
4
صفحات: ابتدا 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 انتها

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ