
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می
گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز
فراهم میکرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های ز.. [ادامه متن . . .]
mage ino parvin etesaami nagofte?
1393/02/26 - 0:5?????????????????/
فقط متنش پند آموز بود تااااازه ی توصیه :
1393/02/26 - 10:5والا برام ایمیل شده بود بنظرم جالب بود خواستم بقیم استفاده کنن متاسفانه ب علت ادبیات ضعیفم من نمیدونم از کیه
نبین که که می گوید، ببین که چه می گوید
آره عزیزم مهم قول هست نه قال
1393/02/26 - 23:5