هم اکنون به جمع 3365 کاربر فیس طب بپیوندید !

خسروشکیبایی:

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن رویایی دارم که غیر ممکــــــــــــــــــــــن نیست
خیلی هم ممکنه.....
اصلا همین فردا هم بر آورده می شه....

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

میان همهمه برگ های خشک پاییز فقط تو ماندی که هنوز از بهار لبریزی!
روزهاى آخر پاییزت پر از خش خش آرزوهای قشنگ!
*پيشاپيش يلدا مبارک*

می دونی چی خیلی عجیبه ؟!
اینکه دوستت یه جایی توی زندگیش یه تصمیمی بگیره که قشنگ تو رو تو بهت و حیرت فرو ببره !!!!!!
بعد یه مدت قشنگ همون موقعیت برای تو پیش بیاد و این بار آرزو کنی که همون اتفاق برای تو هم بیافته.....
تازه تصمیم دوستت رو درک می کنی !!!!! یا شایدم خل شدی...

گاهی بعضی نگاه ها آدمو حسابی به فکر فرو می بره ؟!
پشت یک نگاه چی می تونه پنهون باشه ؟!

برای پخته شدن کافیست هنگام عصبانیت ازکوره درنروید...

وحشت در خوابگاه
تو خوابگاه وقتي دور هم جمع ميشي بچه ها از خودشون تعريف ميكنن كه ما نمي ترسيم بحث زيباي روح وجن هم مياندازن وسط يه شب اومديم يكي از بچه ها كه ادعا داشت از هيچي نمي ترسه رو امتحان كرديم تا اين از اتاق رفت بيرون من نقشه پليدي به ذهنم رسيد رفتم زير تخت دوستم كه پتو مسافرتي داشت قايم شد م وقتي برگشت از بچه ها سراغ منو گرفت بچه ها گفتن منم همون موقع كه اون رفته بيرون رفتم بيرون. ده دقيقه گذشت وعمليات شروع شد با ناخن انگشت اشارم به شوفاژ ضربه ميزدم هر دودقيقه يكبار يه ضربه كوچيك دوستم اومد دم پنجره كه شوفاز وتخت بود درب بالكن باز كرد يه ذره زد تو اون فاز گفت برين اتاق بغليا رو اذيت كنين ما خونه نيستيم اومد روتخت نشست حدودا بيست دقيقه بود كه من اون زير بودمحسابي بدنم سرد شده بود كلا يه ذره استرس ميگيرم يخ ميكنم بعد ايندفعه ضربه هاي پشت سر هم ميزدم دوستم گفت بذار ببينم اين شوفاژه چشه اومد رو تختي كه من زيرش بودم يكي از پاهاش از تخت اويزون بود منم با دست يخم يه دفعه پاشو گرفتم چون منو نميديد ترسيد وجيغ ميزد سريع از زير تخت اومدم بيرون بهش ميگيم نترس من بودم بچه ها ميگن دينا ست نگاش كن ولي انگار نه انگار درگوششو گرفته بود وقرمز شده بود تاجايي كه ميتونست فقط جيغ ميزد خيلي ترسيده بودم گفتم الان كه سكته كنه زديم توصورتش تا به خودش اومد يه اوضاعي بود سريعم رفتم در بالكن باز كردم سرپرست اومد چي شده اين موقع شب ميدونين ساعت چنده ؟ما ميگم هيچي مارمولك اومده ميگه كوش ميگم فراركرد بعد دوستم كه حالش بهتر شد گفت كه حالم يه روز ميگيره ولي بعدش عذاب وجدان گرفتم دلم نميخواست اينطوري بترسه

یک پدر و مادر در حال بوسیدن و خداحافظی از دخترک مرده شان هستند، شما متعجب خواهید شد اگر بدانید چرا تمام کادر پزشکی مشغول تعظیم و احترام به این پدر و مادر

هستند،چون در کمتر از یک ساعت در اتاق کناری دو تا کودک توانایی زندگی دوباره یافتند که علتش کلیه و کبد اهدا شده این دختر کوچک بود

کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود

توی بازار صداقت کمی ارزانی بود

کاش اگر به هم لطف کردیم.........

مختصر بود ولی ساده و پنهان بود..
کاش به حرمت دلهای مسافر هرشب

روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود

کاش دریا کمی از درد خود کم می کر د

قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود

کاش به قشنگی پونه که پاسخ دادی

رنگ رفتار منو لحن تو انسانی بود

مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است

کاش رنگ شب ماهم کمی عرفانی بود..

خدا را در قلب کسانی دیدم که بی توقع مهربانند
ب سلامتی همه ی پدر مادرا

همه برایم دست تکان دادند اما،کم بودند دستانی که تکانم دادند،دوست و دست بسیار است ولی،دست دوست اندک...

این مشکل شمام هست عااایااا؟؟!!!

همیشه به دنبال خوبی های دیگران باشید

سلام
نميدونم چند نفر با مترو رفت وامد دارن به من گفته بودن درهاي مترو چشمي داره اگه چيزي بينش باشه به طور خودكار باز ميشه حالا از شانس ما اين قطاري كه ماسوار شديم قديمي بود پير چشمي داشت من فكر كردم دوستان از قطار جا موندن براي اينكه از بسته شدن در جلوگيري كنم پتروس بازي دراوردم دستم گرفتم فك كردم دست منو ببينه اصلا بسته نميشه ولي متاسفانه بسته شد ودستم بين در گير كرده بود دست جمعي با دوستان داشتيم سوار مترو ميشديم يه دفعه در وبست منم كه فكر كرده بودم دوستان سوار نشدن براي اينكه جلوي بسته شدن در بگيرم پتروس بازي در اوردم دستم گرفتم از اونجايي كه بنده بسيار خوش شانس هستم قطار درش پيرچشمي داشت درب بسته شد ودستم من موند لاي در وقطار اماده حركت بود من تو لحظه ماتم برده بود فقط داشتم دستمو نگاه ميكردم كه يه خانومه به دادم رسيد با صداي بلند داد ميزد دستش مونده لاي در همه نگاه ها به سمت من بود من يه دفعه دوستان كه از اون طرف سوار شده بودن به سمت من دويدنودستم اينقدر كشيدن تا دراومد ولي روي دستم سابيده شدمن گفتم خداي ببخشيد ديگه پتروس نميشم

سلام...
تا حالا شده سال بالاییتون حالتون رو بگیره؟
من که از این کارا نمی کردم دیروز حال یکی از دخترا89ای رو گرفتم تو بخش جراحی...اینا هنوز جراحی2 هستن میخوان دندون خلفی بکشن...بیمار چندتا کشیدنی داشت...
میگم شما دندون قدامی کشیدین که میخواین دندون 6 و 7 بکشین؟
حالا هی میگن به مریض آب دهنت رو خالی کن...اینم هی جای دندونش خونریزی می کرد...اومده میگه چرا این اینقد خونریزی داره...
گفتم شماهاا که ماشالا خودتون استادین...گوش به حرف نمی کنین...
دختره دیگه رفت آخر بخش و نشست رو صندلی چشاشو بست...بچه سوسول...بعدشم یکی پسراشون رفت نازشو خرید...
منم ریلکس وسط بخش قدم زدم...
بعدش که اومدم خونه خودم ناراحت بودم...امان از دست این دل...