پیشه ی من!
پیشه ی من شاعری باشد فقط / شعر می گویم قشنگ و بی غلط!
مزد تألیفم ولی خیلی کم است / مبلغش نرخ سه کیلو شلغم است!
میخرم با پول این اشعار ناب! / ذرت مکزیکی و بطری آب!
الغرض این وضع شعر و شاعریست / سفره ی شاعر غذایش حاضریست!
من اگر بی شک به جای شعر خود / می خریدم کشمش و کشک و نخود
قیمتش حالا دو چندان گشته بود / پول در جیبم فراوان گشته بود
شاعری را می شناسم باسواد / لیک اموالی ندا..
[ادامه متن . . .]
پیشه ی من!
پیشه ی من شاعری باشد فقط / شعر می گویم قشنگ و بی غلط!
مزد تألیفم ولی خیلی کم است / مبلغش نرخ سه کیلو شلغم است!
میخرم با پول این اشعار ناب! / ذرت مکزیکی و بطری آب!
الغرض این وضع شعر و شاعریست / سفره ی شاعر غذایش حاضریست!
من اگر بی شک به جای شعر خود / می خریدم کشمش و کشک و نخود
قیمتش حالا دو چندان گشته بود / پول در جیبم فراوان گشته بود
شاعری را می شناسم باسواد / لیک اموالی ندارد جز مداد
زیر خرج زندگی زاییده است / « برج ایفل » را ز عکسش دیده است
از کباب لقمه سهمش شد سماق! / ساندویچ سرد گیرد جای داغ!
روز با « واحد » تردّد می کند / مرغِ او بی تخم و قدقد می کند!
ظاهرش اغلب کثیف و درهم است! / پولِ عابر بانک او خیلی کم است!
چاپ کرده تا کنون چندین کتاب / گشته از توزیع آن حالش خراب
شاعری که این چنین بی مال بود / مردمان! فامیل او « خوش حال » بود!