حال من بد نيست غم کم می خورم/ کم که نه!هرروزکم کم می خورم
آب می خواهم ، سرابم می دهند/ عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب/ از چه بيدارم نکردی ؟ آفتاب!!!!
عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام/ تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام
عشق اگر اينست مرتد می شوم/خوب اگر اينست من بد می شوم
هيچ کس اشکی برای ما نريخت/ هر که با ما بود از ما می گريخت
چند روزی ست حالم ديدنی است/ حال من ازاين و آن پرسيدنيست
گاه بر روی زمين زل می زنم/ گاه ب..
[ادامه متن . . .]
حال من بد نيست غم کم می خورم/ کم که نه!هرروزکم کم می خورم
آب می خواهم ، سرابم می دهند/ عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب/ از چه بيدارم نکردی ؟ آفتاب!!!!
عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام/ تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام
عشق اگر اينست مرتد می شوم/خوب اگر اينست من بد می شوم
هيچ کس اشکی برای ما نريخت/ هر که با ما بود از ما می گريخت
چند روزی ست حالم ديدنی است/ حال من ازاين و آن پرسيدنيست
گاه بر روی زمين زل می زنم/ گاه بر حافظ تفاءل می زنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت/ يک غزل آمد که حالم را گرفت ...
"ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه می پنداشتیم؟؟؟